کد خبر: ۹۹۱۳۴۱
تاریخ انتشار : ۰۶ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۷

چرا آبان در سریال این‌طوری غش کرد؟ | کارگردان: اتفاقی که باعث شد این صحنه خنده‌دار شود ...

کارگردان سریال «آبان» درباره همه حواشی این سریال از انتخاب بازیگر نقش اول تا فیلمنامه و حتی صحنه غش کردن که در فضای مجازی وایرال شد پاسخ داد.
چرا آبان در سریال این‌طوری غش کرد؟ | کارگردان: اتفاقی که باعث شد این صحنه خنده‌دار شود ...
آفتاب‌‌نیوز :

سریال «آبان» از ابتدای پخش توانست مخاطبش را جذب کند و به سریال پربیننده‌ای تبدیل شود. آماری هم از میزان سرچ این سریال در گوگل در شبکه‌های اجتماعی پخش شد که البته این میزان از سرچ و بحث برانگیز شدن سریال را صرفاً نمی‌توان به عنوان یک امر مثبت نگاه کرد و گاه همین سوالات، ابهامات و حواشی است که ظرفیت در صدر قرار دادن سریالی را در شبکه‌های اجتماعی و رسمی ایجاد می‌کند و «آبان» از این حیث توانست در میان سریال‌های شبکه خانگی بیشتر در راس قرار بگیرد.

«آبان» شروع خوبی به لحاظ داستانی داشت، اما در ادامه شاید قصه با موقعیت‌هایی غیرمنطقی مواجه شد. در این قصه، شخصیت اصلی یعنی آبان با بازی لاله مرزبان زن متاهلی است که در پی اتفاقاتی مجبور به جدایی از همسر خود و ارتباط با شخص دیگری می‌شود. این سریال با حضور بازیگرانی، چون شهاب حسینی، امین حیایی، میرسعید مولویان، بهاره کیان افشار و مینا ساداتی ساخته شد و رضا دادویی آن را کارگردانی کرد.‌

می‌خواهم گفت‌و‌گو درباره سریال «آبان» را از قسمت آخر شروع کنیم که به نوعی چالش خیلی از سریال هاست؛ سریال‌هایی که شاید می‌خواهند روی یک مسئله اخلاقی تمرکز کنند، اما همه اخلاق مداری قصه به قسمت آخر می‌رسد و آدم‌ها در قسمت آخر متنبه و متوجه خطایشان شده یا خلافکاری شان ثابت می‌شود. در این سریال هم معضلاتی را نشان می‌دهید، روابطی که معتقدم به شکل مشکل داری هم ترسیم شد و مثلاً آدمی مثل هدیه که بیشتر دنبال انتقام و پول است یک باره در قسمت آخر انگار دچار تحول و تنبه شده و به شکلی غیرمنطقی در قبر سروش پول می‌ریزد. این مدل پایان بندی کمی فیلمفارسی طور نیست که همه چیز را یک‌باره اخلاقی نشان می‌دهیم؟

به نظرم پایه بحث را باید بگذاریم روی همین مسئله اخلاق که یک امر نسبی است و چیزی که ممکن است در جامعه ما یک امر اخلاقی به حساب بیاید، در یک جامعه دیگر اخلاقی به حساب نیاید.

البته که برخی موارد کاملاً فطری است.

بله آنچه که ذاتی انسان است کاملاً فطری و واقعی است، اما درنهایت ما همیشه دچار تغییر در اخلاق و رفتار و روابطمان هستیم. ما همه تغییر می‌کنیم. هیچ‌کدام آدم‌های ۱۰ سال قبل نیستیم. آدم‌های بیست سال بعد هم نیستیم و مدام تغییر می‌کنیم. این معنی اش توبه نیست لزوماً. ممکن است که مثلاً من ۱۰ سال دیگر نسبت به امروزم خیلی نقد داشته باشم و اصلاً عوض شوم یا یک آدم دیگر شوم، ولی معنی اش این نیست که حتماً توبه کرده‌ام در مورد اشتباهاتم.

یک چیزی در من اثر گذاشته، اما آن اثر پروانه‌ای که در کائنات وجود دارد که ما هر کاری انجام می‌دهیم، یک چرخی در عالم می‌زند و دوباره به خود ما برمی‌گردد، اسمش توبه نیست و واژه تغییر را بیشتر می‌پسندم. به هر حال ما نمی‌توانیم نسبت به یک اتفاق شخصی یا اجتماعی بی‌تأثیر بمانیم. اصولاً درام باید موضوع خودش را از یک جایی شروع کند، به یک نقطه‌ای برساند و تمام کند. ممکن است که کاراکتر‌ها در ادامه قصه دوباره کار‌های دیگری کنند و اشتباهات را تکرار کنند. به همین دلیل به نظرم این اتفاقاً چیز بدی نیست که آدم‌ها نتیجه رفتار‌هایی را که انجام می‌دهند، ببینند، حالا خوب یا بد.

ما هنوز با نگاه یک فیلم سینمایی می‌رویم یک سریال می‌سازیم و این غلط است. هیچ جای دیگر دنیا این شکلی نیست. صنعت سریال‌سازی واقعاً متفاوت است.

این نتیجه خوب است، اما دقیقاً منظورم این بود که چرا ما این نتیجه را در طول یک درام نمی‌بینیم؟ چرا می‌گذاریم در قسمت آخر؟ در طول درام ما دائماً می‌بینیم آدم‌ها از رابطه‌ای به رابطه دیگر می‌روند. مینا ساداتی با نقش هدیه یکی در میان با دو برادر ارتباط دارد. ثابت با بازی شهاب حسینی درحالی که می‌داند هدیه با برادرش ارتباط دارد، به شکل بی منطقی او را به عقد خود درمی آورد و بعد دوباره او را به سمت برادرش برمی گرداند … آدم‌ها دائم در ارتباط با دیگران به شکل بی منطقی در رفت و آمد هستند. آبان که نقش اصلی سریال است همین مشکل را دارد و غیر از او بقیه شخصیت‌ها هم یک ارتباط باثبات ندارند. بهاره کیان افشار با نقش بهار نیز به نوعی همین مشکل را دارد. این آدم‌ها یک هویت مستقل از خودشان ندارند که انقدر در روابط تاب می‌خورند؟ کاش نتیجه این روابط مشکل دار را در طول داستان ببینیم نه یک باره در پایان بندی.

اولاً این تاب خوردن نیست. باید زاویه نگاهمان را عوض کنیم. اینها اتفاقاتی است که در طول عمر یک آدم ممکن است برایش رخ دهد. ببینید ممکن است که من یک خانواده ساپورتیو و حمایتی داشته باشم، طبیعتاً مشکلاتی که در اجتماع برای من پیش می‌آید در طول عمرم به مراتب کمتر از کسی است که چنین وضعیتی را ندارد. برای فردی که این خانواده حمایتگر را ندارد و دائم در معرض برخی پیشنهاد‌ها و چالش‌ها قرار می‌گیرد نمی‌توان گفت بین روابط مختلف مدام جابه‌جا می‌شود. وقتی با آنها حرف می‌زنید احساس می‌کنید یک قرن بر آنها گذشته، انقدر ماجرا در زندگی‌شان رخ داده است که ممکن است برای من و شما رخ ندهد.

حرف من این است که این آدم‌ها می‌توانند یک اصالتی برای خودشان قائل باشند که یک جایی به روابط «نه» بگویند. آبان هرچقدر هم برایش چالش ایجاد می‌شود، اما باز هم در برخی موقعیت‌ها که غیرمنطقی چیده می‌شود، می‌تواند فریبرز ثابت را همراهی نکند.

حتماً می‌گویند، کدام کاراکتر ما به رابطه‌ها «نه» نگفته است؟

خود شما وقتی فیلمنامه را در درجه اول خواندید احساس نکردید که جا‌هایی این موقعیت‌ها غیرمنطقی و دور از ذهن است؟ این میزان اتفاقاتی که برای شخصیت آبان رخ می‌دهد که به اجبار و دیکتاتوری یک نفر شوهرش را از او بگیرد، برای برادرش انتخاب کند و بعد خودش عاشقش شود. حتی برای رسیدن به او فردی را به قتل برسانند و برای همسرش پاپوش درست کنند و خیلی مسائل دیگر. همه این روند به گونه‌ای نیست که من مخاطب بگویم آبان دختری قربانی است بلکه احساس می‌کنم این روند چقدر غیرقابل باور شکل گرفته است.

ببینید حتماً که در فیلمنامه نواقصی وجود دارد و هرچقدر هم که ما تلاش می‌کنیم وجوه مختلف این موقعیت‌ها را مراقبت کنیم، حتماً باز هم ضعف‌هایی وجود دارد. این اجتناب‌ناپذیر است، مخصوصاً وقتی در شرایط تولید قرار می‌گیرید که خیلی ضعف‌ها بیشتر می‌شود. نمی‌خواهم این را کتمان بکنم، ولی به هر حال ماجرای درام این است که از اتفاقاتی که برای آدم‌ها می‌افتد حاصل می‌شود، نه از اتفاقاتی که نمی‌افتد. ببینید مثلاً اگر حجم اتفاقاتی را که برای مده آ در نمایشنامه «مده آ» می‌افتد از این زاویه دید بخواهید نگاه کنید، خنده تان می‌گیرد. قصه «آبان» اگر در ۳۰ قسمت اتفاق می‌افتاد، این مسئله شما حل می‌شد. ریتم ما خیلی تند است و شما احساس می‌کنید سلسله حوادث دارد تندتر اتفاق می‌افتد و این خیلی به سینمای مثلاً هالیوود نزدیک است. اگر ما در ۳۰ قسمت این قصه را به تصویر می‌کشیدیم و ادامه می‌دادیم، حتماً برای آن جا‌هایی که الان ممکن است برای شما سوال باشد، بیشتر وقت می‌گذاشتیم، بیشتر راجع به آن توضیح می‌دادیم.

مثلاً تیم فیلمنامه‌نویسی فکر کرده این کفایت می‌کند که در ۲ تا سکانس نشان دهد که امیر برود کنار آبان در هلدینگ کار کند ولی الان که شما به عنوان مخاطب می‌بینید ممکن است برایتان قانع‌کننده نباشد و بگویید خیلی زود این روند اتفاق افتاده است.

هم قانع کننده نیست و هم می‌دانم دقیقاً خود شما هم به این موقعیت‌های غیرمنطقی واقف هستید.

من شغلم است، من اینها را ۲۰ سال است که در دانشگاه درس می‌دهم.

پس چرا باید این موقعیت‌ها را بپذیرید؟ این شتاب کاری به چه دلیل است، به دلیل فضای حاکم بر سریال سازی این روزهاست؟ به هر حال مخاطب قرار است شما را بعداً با سریال‌های قبلی تان بسنجد.

به نظرم می‌آید بیشتر اتمسفر تولیدی است، مسیر تولیدات ما هنوز صنعتی نیست. این نگاه هنوز آماتوری و پیشاصنعتی است، ما هنوز با نگاه یک فیلم سینمایی می‌رویم یک سریال می‌سازیم و این غلط است. هیچ جای دیگر دنیا این شکلی نیست. صنعت سریال‌سازی واقعاً متفاوت است. ممکن است تک‌ستاره‌ها کار‌های درخشانی کرده باشند، منظورم یک جنبه عمومی از ماجرا و همان نگاه صنعتی است. در این رویکرد نه آرتیست هنوز خوب با این جریان آشناست، نه منتقد.

منتقدی که سریال را با یک فیلم سینمایی مقایسه می‌کند، نشان می‌دهد که هنوز بین این ۲ مدیوم نمی‌تواند تفکیک قائل شود. فیلمساز هم همین‌طور. به نظرم می‌آید درباره این مشکل باید تکنیکال بحث کنیم و جنبه‌های مختلف ماجرا را ببینیم. فیلم ساختن در این شرایط خیلی کار سختی است. مخاطب کار تو را با تمام پروژه‌های بزرگ جهانی مقایسه می‌کند و اصلاً هم برایش فرقی نمی‌کند که آن را با چه بودجه یا فرایندی تولید کرده‌اید. اصلاً اینها برایش مهم نیست. می‌گوید آن سریال‌ها جذاب هستند و این طرف هم باید در سطح آن آثار مخاطب را راضی نگه دارد.

لاله مرزبان در میان گزینه‌های موجود برای کاراکتری که دل‌مان نمی‌خواست هیچ پیش‌زمینه ذهنی از طرف تماشاگر درباره‌اش وجود داشته باشد، انتخاب شد. نمی‌خواستم تماشاگر با ذهنیت از فیلم‌ها و سریال‌های قبلی بازیگری را ببیند و ترجیح می‌دادیم کاراکتر‌های اصلی که بار قصه را به دوش می‌کشند، چهره‌های جدیدتری باشند

آنچه معمولاً از پلتفرم‌ها می‌شنویم این است که برای پروژه‌ها بودجه‌های خوبی قائل می‌شوند. با این وجود شما می‌گویید همچنان با مشکل بودجه هم مواجه هستند؟

ببینید ما اصلاً در مقایسه با سیستم جهانی خیلی بودجه‌هایمان ناچیز است. وقتی شما اصولاً می‌خواهید کیفیت را در نظر بگیرید، طبیعتاً باید برایش زمان بیشتری بگذارید و هزینه بیشتری برایش قائل شوید. چیزی که ممکن است پلتفرم‌ها مهم‌ترین آسیب جدی‌شان در طی سال آینده باشد برای پلتفرم هاست. همه پلتفرم‌های جدی مثل شیدا، فیلیمو، نماوا و … باید مراقب باشند که به دامی که تلویزیون در آن افتاد نیفتند که برای اینکه آنتن خود را پر کنند، مجبور شوند تولیدات بیشتر و بیشتر داشته باشند و یک جایی از کیفیت بگذرند. ببینید ما تعداد نیروی کافی برای هندلینگ تهیه و تولید این میزان فیلم و سریال نداریم...

درحالی که تعداد پلتفرم‌ها زیاد می‌شوند، اما امکانات مادی و معنوی فراهم نیست.

بله حتی در حوزه بازیگری هم آنچنان نیرو نداریم. بستر را گسترش می‌دهیم، تعداد ظرف‌هایمان را زیاد می‌کنیم، اما محتوایش چیست؟ در این ظرف‌ها چه ارائه می‌دهیم؟ اینها یکی از مشکلاتی است که با تولیدات انبوه به وجود می‌آید.

کمی برگردیم به ابتدای پروژه چه شد که لاله مرزبان را برای نقش اصلی سریال انتخاب کردید؟ انتخاب اول شما بود؟

بله انتخاب اول بود. لاله مرزبان در میان گزینه‌های موجود برای کاراکتری که دل‌مان نمی‌خواست هیچ پیش‌زمینه ذهنی از طرف تماشاگر درباره‌اش وجود داشته باشد، انتخاب شد. نمی‌خواستم تماشاگر با ذهنیت از فیلم‌ها و سریال‌های قبلی بازیگری را ببیند و ترجیح می‌دادیم کاراکتر‌های اصلی که بار قصه را به دوش می‌کشند، چهره‌های جدیدتری باشند و تماشاگر هیچ سابقه ذهنی از تاریخچه بازیگری آنها نتواند در ذهنش بیاورد. از این بابت به نظرم لاله مرزبان خیلی گزینه مناسبی بود.

یک نکته خیلی مهم دیگر اینکه وقتی شما به سریال‌های دیگر نگاه می‌کنید، بازیگران شاید در طول مثلاً ۱۰ قسمت، ۲۰ قسمت با ری‌اکشن‌های دراماتیک کمی مواجه هستند و ممکن است که در طول ۲۰ قسمت، تنها دو تا سه واکنش خیلی عجیب‌غریب نیاز باشد که بازیگرش ارائه بدهد. ولی کاراکتر آبان به نظرم یکی از سخت‌ترین کاراکتر‌هایی بود که در طول این سال‌ها خلق شده و برای یک بازیگر چالش زیادی داشت.

کاملا و به نظرم برای خیلی از بازیگران زن، کاراکتر جذابی است و می‌توانست هر بازیگری را وسوسه کند.

بله، بسیار زیاد و خیلی کار سختی بود، به دلیل اینکه در هر قسمتش باید لحظات مختلف عاطفی را ارائه می‌داد؛ چه به لحاظ مادری، چه به لحاظ همسری، چه به لحاظ یک زن در جامعه و این خیلی کار سختی بود؛ و به نظر من با شرایطی که ما داشتیم، لاله مرزبان خیلی خوب از پس آن برآمد.

چقدر وقت داشت که تمرین کند؟

خیلی کم.

مثلا چقدر؟ چون فکر می‌کنم خیلی تمرین نداشت و حتی در برخی صحنه‌ها گویی راکورد تُن صدایش هم حفظ نمی‌شد. صحنه غش کردنش هم که خیلی وایرال شد...

ببینید، واقعاً می‌توانم بگویم خیلی وقت نداشتیم. یکی از چالش‌ها در طول پروژه این بود که فیلمنامه کامل و آماده نبود. ما یک طرح کامل داشتیم و فیلمنامه همزمان با تولید داشت رشد می‌کرد، نوشته و بازنویسی می‌شد و خوب طبیعتاً این کار را برای بازیگر‌ها خیلی سخت می‌کند. بازیگر باید خودش را بین سکانس‌های مختلف با احساسات مختلف تطبیق بدهد و تنظیم بکند و این کار خیلی سختی است.

هر پلانی از هر بازیگری در جهان را انتخاب کنید و صحنه‌ای از یک فیلم کمدی را پشت سر آن قرار دهید، قطعاً آن صحنه مضحک به نظر خواهد رسید.

صحنه غش را خودتان خواستید آن‌گونه اجرا کند یا بازی خودش بود؟

بی‌شک شرایط اجرا در این صحنه مؤثر بود، چرا که وقتی بازیگر روی آن سنگ‌ها می‌افتد، طبیعتاً باید از همه‌جهت مراقبت شود تا هنگام افتادن آسیب جدی نبیند. اما می‌خواهم نکته‌ای را بگویم اگر هر پلانی از هر بازیگری در جهان را انتخاب کنید و صحنه‌ای از یک فیلم کمدی را پشت سر آن قرار دهید، قطعاً آن صحنه مضحک به نظر خواهد رسید. این موضوع بخشی از قواعد تدوین روسی است که پیشینه‌اش به حدود ۱۰۰ سال پیش در سینما بازمی‌گردد. در این رویکرد مونتاژ روسی آمده است که اگر چهره‌ای با نگاهی کاملاً بی‌حس و بی‌عاطفه را نشان دهید و در پلان بعدی ظرف غذا را نمایش دهید، تماشاگر حتماً این برداشت را خواهد کرد که آن فرد گرسنه است، در حالی که این ۲ پلان اصلاً ارتباطی با هم ندارند.

یعنی قرار گرفتن صحنه کمدی با بازی جواد رضویان در کنار صحنه غش باعث به چشم آمدن آن شد؟

بله همینطور است. اتفاقاً خوب است بدانید که بسیاری از مخاطبانی که من دیدم، به شدت دلسوزی هم کردند. حتی در خیابان، خانم میانسالی را دیدم که به من گفت «این بچه را چرا آنطور به زمین انداختید؟ که آسیب ببیند!»، چون این واکنش از سوی مخاطب کاملاً بی قصد و غرض است که صرفاً داستان را دنبال می‌کند و حتی برایش کارگردانی یا بازیگری مهم نیست.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین